- سوراخ کردن
- سفتن رخنه دار کردن ثقب، شکاف دادن
معنی سوراخ کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- سوراخ کردن
- Puncture
- سوراخ کردن
- прокалывать
- سوراخ کردن
- durchbohren
- سوراخ کردن
- проколювати
- سوراخ کردن
- przekłuć
- سوراخ کردن
- perfurar
- سوراخ کردن
- perforare
- سوراخ کردن
- perforar
- سوراخ کردن
- perforer
- سوراخ کردن
- doorboren
- سوراخ کردن
- छेद करना
- سوراخ کردن
- melubangi
- سوراخ کردن
- kuchomea
- سوراخ کردن
- ছিদ্র করা
- سوراخ کردن
- سوراخ کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استواری دادن تثبیت
اپاچ کردن پخش کردن اجزای چیزی مانند اتومبیل کتاب و غیره
((~. کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
ورق ورق کردن، اجزای چیزی را از هم جدا کردن، با ضربه از پای درآوردن، ناقص کردن، روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن
entrar em erupção
ездить верхом
извергаться
ausbrechen
wybuchać
їздити верхи